چراغ تاریکی های زندگی
امروز مساله" تلهپاتى" انتقال فکر از نقاط دور دست یک مساله مسلم علمى است، که در میان افرادى که پیوند نزدیک با یکدیگر دارند و یا از قدرت روحى فوق العادهاى برخوردارند بر قرار مىشود. شاید بسیارى از ما در زندگى روزمره خود به این مساله برخورد کردهایم که گاهى فلان مادر یا برادر بدون جهت احساس ناراحتى فوق العاده در خود مىکند، چیزى نمىگذرد که به او خبر مىرسد براى فرزند یا برادرش در نقطه دور دستى حادثه ناگوارى اتفاق افتاده است. دانشمندان این نوع احساس را از طریق تلهپاتى و انتقال فکر از نقاط دور توجیه مىکنند. در داستان یعقوب نیز ممکن است پیوند فوق العاده شدید او با یوسف و عظمت روح او سبب شده باشد که احساسى را که از حمل پیراهن یوسف بر برادران دست داده بود از آن فاصله دور در مغز خود جذب کند.البته این امر نیز کاملا امکان دارد که این مساله مربوط به وسعت دائره علم پیامبران بوده باشد. در بعضى از روایات نیز اشاره جالبى به مساله انتقال فکر شده است و آن اینکه کسى از امام باقر ع پرسید گاهى اندوهناک مىشوم بىآنکه مصیبتى به من رسیده باشد یا حادثه ناگوارى اتفاق بیفتد، آن چنان که خانواده و دوستانم در چهره من مشاهده مىکنند، فرمود: آرى خداوند مؤمنان را از طینت واحد بهشتى آفریده و از روحش در آنها دمیده لذا مؤمنان برادر یکدیگرند هنگامى که در یکى از شهرها به یکى از این برادران مصیبتى برسد در بقیه تاثیر مىگذارد «1» تفسیر نمونه، ج10، ص: 73
شرط بندگی خدا خداوند به حضرت آدم فرمود من بزودی همه نیکیها را برای تو در چهار چیز جمع خواهم کرد حضرت آدم گفت :خداوندا آن چهار چیز کدامند؟ خداوند فرمود یکی از آنها مربوط به من است دومی مربوط به خود توست سومی مربوط به من وتوست چهارمی مربوط به تو ومردم است آدم گفت: خدایا آنها را برایم توضیح بده تا بدانم خداوند متعال فرمود: آنچه که مربوط به من میباشد اینست که اول :به من عبادت کنی وچیزی رابرایم شریک قرارندهی دوم :آنچه مربوط به توست این است که من پاداش هرعمل نیک تورابیش از میزان استحقاقش میدهم سوم آنکه مربوط به من وتو میباشد اینکه تو دعا کنی ومنهم اجابت نمایم چهارم : آنکه میان تو ومردم است اینکه نسبت به مردم همان رفتاری را داشته باشی که میخواهی دیگران درباره تو داشته باشند اقتباس از کتاب حدیث قدسی .. مرحوم شیخ حُـــّر عاملی ص12
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟ خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید خدا: اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضامیشود خورشید از مشرف سر بر میآورد ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟ خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کند... بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری!!! نبش قبر جناب حر(ره)توسط شاه اسماعیل هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. 1-قاعده ی فقهی یک حکم شرعی عام است که با تطبیق دادن به آن احکام شرعی جزئی که مصداقی ازآن حکم عام هستند حاصل می شود اماقاعده اصولی حکم عامی است که از آن حکم شرعی بدست می آید که با آن مغایر است 2-ما حصل قاعده ی فقهی احکام جزئی است مثلا قاعده ی طهارت وقتی بر مصادیقش تطبیق داده می شودمی گوییم این آب طاهر است .این لباس طاهر است در حالی که از خلال تطبیق دادن قاعدهد اصولی یک حکم کلی حاصل میشود.مثلا از خلال تطبیق دادن قاعده ی حجیة خبر الثقه اینکه آب انگور کلی اگر بجوشد حرام است نه اینکه این آب یا این آب خاص حرام است 3-در قاعده ی فقهی در تطبیق دادن نیازی به مجتهد ندارد.مجتهد تنها قاعده را بیان می کند تطبیق آن بامکلف است مثلا مجتهد قاعده ی طهارت را ی گوید کل شیء مشکوک النجاسه هو طاهر اما اینکه این یا ان مشکوک النجاسه است که در نتیجه طاهر است وظیفه ی عامی{مکلف}است اما در حجیةخبر واحد که قاعده ی اصولی است تطبیق آن بر مواردش وظیفه یمجتهد می باشد مثلا بحث می کند که آیا خبر واحد دلالت برحرمت عصیر میکند یا نه همچنین بحث از وثاقت راوی خبر واحد بعد ثقه بودن تطبیق می دهد نکته:قاعده ی طهارة.فراغ.لاضرر و.....قاعده یفقهی هستند حجیة خبر واحد .اصل استصحاب .براءة.....قاعدهی اصولی
اشاره:
پی نوشت ها:
جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشهگیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش پروردگار مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت. روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و متوجه شد که وی از بندگان با اخلاص خداوند است. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند، جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.
همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت. ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی وی پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت و گفت تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و خواستار ازدواج تو با دخترش شد فرار کردی؟
جوان گفت اگر بندگی دروغین که به خاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانهام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهی خویش نبینم؟
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.
By Ashoora.ir & Night Skin