سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چراغ تاریکی های زندگی

 

همه پدران و مادران آرزو دارند فرزندی صالح و شایسته داشته باشند که در آینده به او افتخار کنند.

یکی از بزرگان تعلیم و تربیت در این باره می گوید: " والدین باید الگوی رفتاری باشند که در آینده از کودک خود انتظار دارند. "

در اینجا به شرح انواع رفتار با کودک و نتیجه آن بر اعمال کودک می پردازیم.


اگر با انتقاد زندگی کنند، می آموزند که متهم کنند.

زمانی که از هر رفتار کودک انتقاد کنیم و فقط به نکات منفی رفتارش توجه کنیم در واقع کودک ما علاوه بر تضعیف اعتماد به نفس در کودک ، او را موجودی بدبین بار می آوریم.

یاد بگیریم که بیشترین توجه ما بر رفتار مثبت کودک متمرکز شود.


اگر با گذشت زندگی کنند، می آموزند که صبور باشند.

از دوران خردسالی باید گذشت و بخشش را به کودک بیاموزیم.


اگر با تمسخر زندگی کنند، می آموزند که خجالت بکشند.

هیچ گاه در جمع و در حضور دیگران کودک را سرزنش نکنیم، چرا که او عزت نفس او را خدشه دار می کنیم.


اگر با تشویق زندگی کنند، می آموزند که متکی به نفس باشند.

چه بهتر که به جای انگشت گذاشتن بر نقاط منفی کودک ، او را تشویق کنیم و به رفتارهای مثبت او توجه نمائیم.

گاهی تقدیر از کودک در جمع نیز می تواند به افزایش عزت نفس و خودباوری او کمک کند.


اگر با تحسین زندگی کنند، می آموزند که مستقل باشند و میدان خویش را خود اداره کنند، حتی اگر هوا بارانی باشد.

گاهی او را در انتخاب هایش و بصمیم گیریها آزاد بگذاریم ؛ نظرات خوب و مثبت او را تحسین کنیم و اینگونه از کودکی استقلال را در وجود او نهادینه کنیم.


اگر با سهل انگاری و آزادی بیش از اندازه خراب شده باشند، سرشار از طمع و سودجویی رشد می کنند.

همیشه خطوط قرمزی را برای کودک مشخص کنیم .

به این معنا که برخی رفتارها که در شان و مناسب او نیست را به او یادآوری کرده و به او بیاموزیم حدود رفتار متعادل را رعایت کند.


اگر به آنها امکان ابراز وجود و مسئولیت پذیری داده شود، با ارزش ها و اهداف مناسب رشد می کنند.

گاهی با دادن برخی مسئولیت ها در حد توان کودک می توانیم حس مسئولیت پذیری را از همان خردسالی در وجود او نهادینه کنیم.


اگر با خوش بینی زندگی کنند، با این طرز تفکر که " برای پرواز کردن به دنیا آمده اند" رشد می کنند.

در حضور کودک از سختیهای زندگی گفتن و نالیدن خطاست. روح لطیف کودک را با زیبائیها آشنا کنیم.


اگر با نفرت زندگی کنند، با چشمانی کور و بسته بر زیبایی و عشق واقعی، رشد می کنند.



نوشته شده در پنج شنبه 91 مهر 27ساعت ساعت 8:52 صبح توسط علامه بهمن آبادی| نظر

در لابلای تفسیر آیه ، اشاره ای به این موضوع داشتیم (1) که اراده در جمله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس ، اراده تکوینی است نه تشریعی .

برای توضیح بیشتر باید یاد آور شویم که منظور از اراده تشریعی همان اوامر و نواهی الهی است ، فی المثل خداوند از ما نماز و روزه و حج و جهاد خواسته ، این اراده تشریعیاست .

معلوم است که اراده تشریعی به افعال ما تعلق می گیرد نه افعال خداوند ، در حالی که در آیه فوق ، متعلق اراده افعال خدا است ، می گوید : خدا اراده کرده است که پلیدی را از شما ببرد ، بنابر این چنین اراده ای باید تکوینی باشد ، و مربوط به واست خداوند در عالم تکوین .

افزون بر این ، مساله اراده تشریعی نسبت به پاکی و تقوا ، انحصار به اهلبیت (علیهم السلام) ندارد چرا که خدا به همه دستور داده است پاک باشند و با تقوا ، و این مزیتی برای آنها نخواهد بود ، زیرا همه مکلفان مشمول این فرمانند .

.............................................

1- به مقاله «آیه تطهیر (1) تفسیر کلی آیه » مراجعه شود.

303


به هر حال این موضوع یعنی اراده تشریعی نه تنها با ظاهر آیه سازگار نیست که با احادیث گذشته به هیچوجه تناسبی ندارد ، زیرا همه این احادیث سخن از یک مزیت والا و ارزش مهم ویژه می کند که مخصوص اهلبیت (علیهم السلام) است .

این نیز مسلم است که رجس در اینجا به معنی پلیدی ظاهری نمی باشد ، بلکه اشاره به پلیدیهای باطنی است و اطلاق این کلمه ، هر گونه انحصار و محدودیت را در شرک و کفر و اعمال منافی عفت و مانند آن نفی می کند ، و همه گناهان و آلودگیهای عقیدتی و اخلاقی و عملی را شامل می شود . نکته دیگری که باید به دقت متوجه آن بود این است که اراده تکوینی که به معنی خلقت و آفرینش است در اینجا به معنی مقتضی است نه علت تامه ، تا موجب جبر و سلب اختیار گردد .

توضیح اینکه : مقام عصمت به معنی یک حالت تقوای الهی است که به امداد پروردگار در پیامبران و امامان ایجاد می شود اما با وجود این حالت ، چنان نیست که آنها نتوانند گناه کنند ، بلکه قدرت این کار را دارند ، و با اختیار خود از گناه چشم می پوشند .

درست همانند یک طبیب بسیار آگاه که هرگز یک ماده بسیار سمی را که خطرات جدی آن را می داند هرگز نمی خورد با اینکه قدرت بر این کار دارد ، اما آگاهیها و مبادی فکری و روحی او سبب می شود که با میل و اراده خود از این کار چشم بپوشد .

این نکته نیز لازم به یادآوری است که این تقوای الهی موهبت ویژه ای است که به پیغمبران داده شد نه به دیگران ، ولی باید توجه داشت که خداوند این امتیاز را به خاطر مسئولیت سنگین رهبری به آنها داده بنابر این امتیازی است که بهره آن عاید همگان می شود و این عین عدالت است ، درست مانند امتیاز خاصی است که خداوند به پرده های ظریف و بسیار حساس چشم داده که تمام بدن

304


 

از این گذشته به همان نسبت که پیامبران امتیاز دارند و مشمول مواهب الهی هستند مسئولیتشان نیز سنگین است و یک ترک اولای آنها معادل یک گناه بزرگ افراد عادی است ، و این مشخص کننده خط عدالت است .

نتیجه اینکه : این اراده یک اراده تکوینی است در سر حد یک مقتضی (نه علت تامه ) و در عین حال نه موجب جبر است و نه سلب مزیت و افتخار .

305

 

 


نوشته شده در شنبه 91 مهر 22ساعت ساعت 9:13 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

کودکان چگونه رفتار می کنند؟
همانگونه که با آنان رفتار می شود.


1. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با بردباری و تحمل باشد؛ کودک صبر و استقامت را می آموزد. 
2. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با عدالت و مساوات باشد؛ کودک عدالت خواهی را می آموزد. 
3. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با دشمنی و خصومت باشد؛ کودک عناد ورزی و کینه توزی را می آموزد. 
4. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با نام خدا و یاد خدا باشد؛ کودک خدا شناسی را می آموزد. 
5. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با درستی و صداقت باشد؛ کودک درستکاری و راستگوئی را می آموزد. 
6. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه استهزا و ریشخند باشد؛ کودک فردی خجالتی و متزلزل بار می آید. 
7. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با تشویق و تحسین باشد؛ کودک فردی متکی به نفس بار می آید. 
8. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه زور و پرخاشگری باشد؛ فردی مضطرب و پرخاشگر بار می آید. 
9. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه راز داری و اعتماد باشد؛ فردی امین و راز نگهدار بار می آید. 
10. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه و توجه و تائید بیش از حد باشد؛ فردی از خود را ضی و خود بزرگ بین بار می آید.

دکتر به پژوه( روانشناس)

 



نوشته شده در شنبه 91 مهر 22ساعت ساعت 7:38 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

مزاح خصلتی است که باعث میشود خستگی روحی و جسمی از بین برود. البته ظرفیت افراد مختلف یکسان نیست و برخی از افراد با اندکی مزاح ناراحت می شوند گاهی اوقات نیز ممکن است یک مزاح و شوخی باعث دعوا و یا ناراحتی عده ای گردد. برخی فکر می کنند که اسلام دینی است خشن ؛ ولی این گونه نیست اسلام افراد مومن را به گشاده رویی و خوش حالی دعوت می کند و شاد کردن دیگران یک خصلت پسندیده است و شوخ بودن را یکی از خصلت های مومنان می دانند.


ولی حد و مرز شوخی باید مشخص باشد ؛ نباید به گونه ای باشد که باعث آزار و اذیت دیگران شود، و این حد و مرز با حدیث پیامبر بسیار زیبا معلوم میشود رسول خدا(ص) فرمود:

«کَثْرةُ المِزاح تَذْهَبُ بماءِ الوجهِ و کثرةُ الضِّحکِ تَمْحُو الایمانَ»1

شوخی بیش از اندازه و بسیار، آبرو را می برد و خنده زیاد، ایمان را محو می کند.

ولی با این حال نمونه هایی که از مزاحها و رفتارهای لطیفه آمیز و سخنان مطایبه انگیز حضرت رسول روایت شده است نشان می دهد که آن حضرت، در عین حال که خوشرفتاری و گشاده رویی و بذله گویی داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمی رفت و شوخیهایش باطل و لغو و ناروا نبود. در روایت است که پیامبر(ص) فرمود:

«اِنّی َلأمْزَحُ و لا اَقُولُ الاّ حَقّا»2

من مزاح می کنم، ولی جز حق نمی گویم.

این سخن، هم نشان دهنده مزاح در سیره رسول خداست، هم رعایت حد و مرز آن.

وقتی شوخی، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود، موجب تحقیر و اهانت می گردد و طرف شوخی برمی آشوبد و در دفاع از آبروی خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد می پردازد. اینجاست که شوخی تبدیل به کدورت و دشمنی می شود.

امام حسن عسکری(ع) فرمود:

«لا تمازِحْ، فَیُجْتَرَءَ عَلَیکَ»3

 


شوخی مکن، که بر تو گستاخ می شوند. این، اشاره به از بین رفتن مهابت و حرمتِ مزاح کننده دارد که وقتی با شوخی، حریم خود را شکست و ابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت، راه برای دیگران باز می شود که به حرمت شکنی بپردازند.

و این حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام نیز بی ربط به این موضوع نیست:


اِیاک وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِک؛


از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.
4

«حالا یادمون باشه که شوخی هم حد و مرزی داره»

 

1. بحارالانوا، ج69، ص259.


2ـ. بحارالانوار، ج16، ص298.


3. بحارالانوار، ج75، ص350.


4. بحارالانوار، ج78، ص321


منبع : اهل بیت


سایت فرهنگی مذهبی گل لیلا



نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 10:30 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر

داستان کوتاه و زیبای تصور من از خدا


من در ابتدا خداوند را یک ناظر ؛ مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاها ئی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم ؛ شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم .

 

وقتی قدرت فهم من بیشتر شد؛ به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک می?کند. نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم؛ از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد؛

 

زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد؛ وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را می دانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر می رفتم. اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت؛ او بلد بود.. از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته می گفت : « تو فقط پا بزن ».

 

من نگران و مظطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ » او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم ! وقتی می گفتم : « میترسم » . او به عقب بر می?گشت و دستانم را می گرفت و من آرام می شدم . او مرا نزد مردمی می?برد و آنها نیاز مرا بصورت هدیه می?دادند و این سفر ما، یعنی من وخدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم .

 

خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است؛ بنابراین من بار دیگر هدیه?ها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم « دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است » و با این وجود بار ما در سفر سبک تر است . من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم؛ فکر می?کردم او زندگی ام را متلاشی میکند؛

 

اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد و خدا می?دانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک پرواز کند. ومن دارم یاد می گیرم که ساکت باشم و در عجیب ترین جاها فقط پا بزنم و من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت می?برم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم؛ او فقط لبخند می?زند و می گوید : پابزن

 

http://choulab.persianblog.ir


سایت فرهنگی مذهبی گل لیلا



نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 10:21 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید


روزی رسول خدا(صل الله علیه و آله وسلم) به اصحاب خود فرمود: فقیر و بینوا کیست؟ اصحاب جواب دادند کسی که درهم و دینار نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد، آن حضرت فرمود: آنکه شما می گویید فقیر است، بینوا کسی است که در عرصات قیامت بیاید و حق اشخاصی به گردن او باشد، به این طریق که یک نفر را زده و دیگری را ناسزا گفته، حق شخص ثالثی را ضایع نموده و یا غصب کرده است. اگر حسنات و کار خوبی داشته باشد در قبال حقوق مردم از او می گیرند و می دهند به صاحبان حقوق و چنانچه حسناتی نداشته باشد از گناهان کسانی که بر این شخص حقی دارند برداشته می شود و آن گناهان را بر او بار می کنند و بینوا و فقیر چنین کس است. همین موضوع منظور خداوند تبارک و تعالی در این آیه شریفه است «ولیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم» (عنکبوت- 13) بارهای سنگین خود را برمی دارند و بارهای سنگین دیگری را بر دوش آنها می گذارند1.

1- انوار نعمانیه، ص349


سایت فرهنگی مذهبی گل لیلا



نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 10:18 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر

عوامل هلاکت و تباهی جامعه

 

 

اسلام اموری مثل تجاهر به فِسق، شایع کردن گناه، کمک به گناه، راضی شدن به گناه، غیبت، ترک امر به معروف و نهی از منکر، انتخاب مسئول فاسد و ترک اجرای حدود الهی که همگی در فاسد کردن محیط نقشی جدّی دارند را نهی کرده است و با گناهانی که رابطه مستقیم با فاسد سازی محیط دارند مثل بی حجابی، فیلم های سکس و اعتیاد شدیداً مقابله می کند و بر مردم واجب کرده که خود ناظر باشند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.

 

آشکار نمودن گناه:

 

خداوند در آیه 19 سور? نور می فرماید: « کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان شیوع یابد عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت مهیاست ». جالب است که آیه فوق می گوید کسانی که چنین کاری را دوست دارند گرچه به مرحله عمل نرسد که این تعبیر بیانگر نهایت تأکید در پرهیز از شیوع دادن گناه است. بهر حال اگر خواهان جامعه ای سالم هستیم یکی از راهها پوشاندن گناه است تا گناه در جامعه بزرگ شمرده شود و عادی نشود و قباحت و زشتی آن حفظ گردد و گرنه ترویج و اشاعه گناه در جامعه باعث عادی شدن آن و شیوع انجام گناه خواهد شد. رسول خدا (ص) فرمود:  کسی که کار زشتی را شیوع دهد همانند کسی است که خودش آن را انجام داده است و باز فرمود: پاداش پنهان کنند? کار خیر (بدلیل دوری از ریا) برابر 70 حسنه است و کسی که گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آن کس که گناه و زشتی را پنهان می دارد مشمول آمرزش الهی است (اصول کافی، ج 2). با لحظه ای تأمّل در این حدیث خواهیم فهمید که مسلمانان، امروز چقدر در معرض خطر و انحراف قرار دارند. نمونه بارز آن فیلم های سکسی است که هر از چند وقت از این و آن ساخته می شود و در حافظه گوشی های همراه قرار می گیرد و صاحب گوشی با یک حالت ولع و با آب و تاب و با ظاهری بسیار حق به جانب و مسلمان نما رو به دیگران می کند و می گوید بیایید ببینید فلانی چه غلطی کرده و خود و سایرین را به دیدن صحنه های مستهجن و گناه آلود وادار می کند و البته که سایرین این تصاویر و فیلم ها را با ولع از او به روش بلوتوث دریافت می کنند و خود در شیوع و اشاعه گناه شریک می شوند. این همان خطری است که قرآن کریم به کرّات مؤمن را از آن نهی می کند و هشدار عذاب دردناک می دهد به نحوی که خداوند حکیم و دانا در آیات 103، 104 و 105 سور? کهف می فرماید: « آیا خبر دهم مضرترین و خسارت بارترین عمل ها را که چیست؟ آنان که کارشان در این دنیا در بیراهه و انحراف است ولی فکر می کنند که در حال کار خوب و نیکو هستند بدانید اینها کسانی هستند که آیات و لقاء ما را نادیده گرفتند پس اعمال خوبشان هم نابود شد و در روز قیامت برایشان وزنه و میزانی قرار نخواهیم داد ».    آری! این زشتی ها آنچنان نیکی ها را می زداید و تخریب می کند که انسان مستحق مستقیم رفتن به جهنم می شود. وقتی بسیاری از اعمال زشت باشد و خوبی های انجام داده شده هم خراب باشد این یعنی همه اش زشتی و فساد و کار بد، بنابر این وزنه برای چه و برای که؟ وزنه را جایی بکار می برند که حداقلی از خوبی کردن مانده باشد وقتی هیچ در بساط نیست مثل فرعون ها و نمرودها باید مستقیم وارد جهنم شد و بالعکس وقتی همه اش خوبی و نیکی کردن است مثل پیامبران و ائمه هدی باید مستقیم وارد بهشت شد و وقتی ثواب و گناه مخلوط است اینجاست که وزنه و ترازو عاقبت انسان را تعیین خواهد کرد. در مثال فوق (فیلم سکسی) این تازه برای موردی است که واقعاً این فیلم حقیقت داشته باشد و اگر خدای ناکرده فیلم ساختگی و کامپیوتری (به روش) باشد و تهمت به یک انسان پاک و بی گناه باشد وای بر حال آن افراد و نسل هایشان و آن جامعه.

 

آری! پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: در روز قیامت مردان بزرگ هیکل را در دادگاه خداوند حاضر می کنند که وزنشان حتی به انداز? بال مگس نیست. امام پنجم شیعیان حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: بر مؤمن واجب است که گناهان مؤمن دیگر را تا هفتاد گناه کبیره بپوشاند (سفینه البهار، ج1 ص598). پس شیعه واقعی باید مواظب باشد که هر چه به ذهنش رسید نباید بگوید و هر خبری را نباید نشر دهد هر چند واقعیت داشته باشد بلکه باید تلاش کند جامعه وارد فساد نشود و بر عالمان دین هم واجب است که جامعه را از هر حیث واکسینه نمایند و انسان ها را بیدار نمایند تا بیماری فساد که عاقبتش هلاکت است گریبانگر مؤمنان نشود (انشاءا...).

 

در باب آشکار نمودن گناه، حضرت امام صادق (ع) فرمود: من در مورد نجات و عفو اُمّتم امیدوارم جز در سه مورد 1- سلطان ظالم 2-کسی که تسلیم هوی و هوس نفسانی باشد 3- گنهکاری که گناه خود را آشکارا انجام دهد (بحار الانوار ج3 ص355). در حدیثی جالب رسول خدا (ص) فرمود: خدایا از دست حیله گر به تو پناه می برم ... که وقتی کار نیکی دید آن را می پوشاند و اگر کار بدی دید آن را فاش می سازد (نهج الفصاحه ص101). حضرت امام علی (ع) فرمود: گنهکاران دوست دارند گناه دیگران را منتشر کنند تا راه بهانه برای گناه خودشان بازتر شود (فهرست غرر ص288).

 

شخصی از حضرت امام موسی کاظم (ع) پرسید: یهودی یا مجوسی یا مسیحی را که زنا کرده یا شراب خورده است دستگیر کرده اند حکمش چیست؟ آن حضرت فرمود: حدود اسلام را بر او جاری کنید بشرطی که او این گناهان را در شهری از شهرهای مسلمین انجام داده و یا در شهری غیر از شهر مسلمین انجام داده ولی او را نزد قاضی مسلمان آورده اند (وسائل الشیعه ج18ص388). این احکام و روایات بیانگر آن است که تظاهر به گناهانی که دارای حدّ هستند حتی اگر از اهل کتاب صادر شود موجب اجرای حدّ خواهد شد و اجرای حدّ مربوط به گناهانی است که آشکارا انجام شود و در پایان امام فرمود: بدترین مردم کسی است که از لغزش نمی گذرد و عیب را نمی پوشاند (غرر الحکم ج1 ص446). باید توجه داشت که ایجاد مراکز فساد و فحشاء و تشویق مردم به گناه و بی حجابی، زمینه ای برای ارتکاب گناه علنی است و خداوند در آیه 88 سور? نحل به سازندگان چنین مراکز و به مشوقان ورود به گناه هشدار می دهد: کسانی که دستورات و احکام ما را انکار کردند و مردم را از راه خدا باز داشتند بدلیل فسادشان عذابشان را فوق عذاب قرار خواهیم داد که این هم به خاطر بدوش کشیدن بار گناه گمراهان است.

 

آری! کسی که باعث می شود انسان دیگری منحرف شود و یا دچار گناه شود در روز قیامت باید بار گناهان خود را به طور کامل به دوش کشد و هم سهمی از گناهان کسانی که به خاطر جهل گمراهشان کردند؛ بدانید آنها بد بار سنگینی بر دوش می کشند (سور? نحل آیه 25)

 

بار پرودگارا! تو خود به لطف و کرمت گناهان ما را ببخش و بیامرز و شرّ شیطان انس و جنّ را از سر مسلمانان کوتاه کن (آمین)

 

« برای تعجیل در ظهور منجی عالم بشریت، بر محمد و آل محمد صلوات »

 

اجرکم عندالله مجتمع قرآنی فرهنگی مسجد و حسینیه عبدالرحمن ابوزیدآباد

 



نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 10:12 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

 

سخنرانی در مکّه و خبر از آینده

 

پس از آن که فشار سیاسی ، نظامی یزید و فرماندار او بر امام حسین (ع) زیاد شد چون در آن روزگاران ، وسایل ارتباط جمعی امروز مانند رادیو ، تلویزیون ، تلفن و روز نامه ها وجود نداشت ، برای این که قیام و فریاد خود را به گوش امّت اسلامی برساند ، مراسم حج و شهر مکّه را انتخاب فرمود و در اجتماعات حجّاج ، سخنرانی های افشا گرانه خود را سازمان داد ، در یکی از آن سخنرانی ها اظهار داشت :

 

« سپاس برای خداست آن چه خدا بخواهد همان خواهد بود و هیچ نیرویی حکمفرما نیست مگر به اراده خداوند و درود خدا بر فرستاده او . ای مردم مرگ بر انسان ها چونان گردنبند که لازمه گردن دختران است حتمی است ، و من به دیدار نیاکانم آن چنان اشتیاق دارم مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است ، و برای من قتلگاهی معیّن گردیده است که در آن جا فرود خواهم آمد .

 

و گویا با چشم خود می بینم که درندگان بیابان ها ( لشگریان کوفه ) در سرزمینی در میان « نواویس » و « کربلا » اعضای مرا قطعه قطعه وشکم های گرسنه خود را سیر می کنند ، از پیشامدی که با قلم قضا نوشته شده است چاره و مفرّی نیست .

 

بر آن چه خدا راضی است ما نیز راضی و خشنودیم و در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت می ورزیم و خدا اجر صبر کنندگان را بر ما عنایت خواهد نمود ، در میان پیامبر (ص) و پاره های تن وی ( فرزندانش ) هیچ گاه جدایی نخواهد افتاد و در بهشت برین در کنار او خواهند بود زیرا که آنان وسیله خوشحالی و روشنی چشم پیامبر (ص) بوده و وعده او نیز «استقرار حکومت الله» به وسیله آنان تحقّق خواهد پذیرفت ، پس هر کس آمادگی دارد تا در راه ما خون قلب خود را بریزد ، و جان خود را به خدا بسپارد ، پس با ما کوچ کند که همانا من صبحگاه کوچ می کنم اگر خدای بزرگ بخواهد . »*

 

-----------------------------

 

* مثیرالاحزان ص41 ، کتاب لهوف ابن طاووس ص26 ، کشف الغمة ج2 ص29 ، بحارالانوار ج44 ص 366 ، عوالم بحرانی ج17 ص216 ، اعیان الشیعة ج1 ص 593

 

 

 

سخنرانی برای کوفیان بعد از نماز ظهر در شراف

 

وقتی سپاه امام حسین (ع) به طرف کوفه در حرکت بود ابن زیاد ، حُر را با دو هزار سرباز مأموریت داد که هر جا کاروان اباعبدالله (ع) را دید همان جا متوقّف سازد .

 

در منطقه « شراف » سپاه حُر با سپاه امام (ع) رو به رو شده و رهگیری آغاز شد ، هنگام نماز ظهر فرا رسید ، امام دستور داد تا اسبان کوفیان را آب دادند و همه برای نماز آماده شدند ، و دو لشگر به امام حسین (ع) اقتدا کردند . امام بعد از نماز ظهر بپاخاست و اظهار داشت :

 

« ای مردم ! این سخنان که می گویم در پیش خدا برای اتمام حجّت با شما است . من به سوی شما نیامدم تا نامه های شما به من رسید و پیام آوران شما به پیش آمدند که « به سوی ما رهسپار باش که ما رهبر و امامی نداریم شاید خداوند ما را به وسیله تو ( در زیر پرچم ) حق و هدایت گرد آورد . » اینک اگر شما بر این سخنان وفادارید ، من به سوی شما آمده ام پس با تجدید عهد و پیمان به من اطمینان بخشید . و اگر این کار را نمی کنید و از من ناخشنودید ، از همین جا به شهری که آمده ام بر می گردم . » *

 

-----------------------------

 

* ارشاد شیخ مفید ص2224 ، بحارالانوار ج44 ص3376 ، اعیان الشیعة ج1 ص596

 

 

 

اتمام حجّت با کوفیان

 

شیخ مفید نقل می کند :

 

وقتی کاروان امام حسین (ع) به سرزمین « شراف » رسید که هنگام ظهر بود . امام به حجّاج بن مسروق فرمود : اذان بگو .

 

پس از اذان ، نماز جماعت برقرار شد و دو سپاه کوفه و امام به آن حضرت اقتدا کردند . سپس در حالی که امام حسین (ع) نعلینی بر پا ، و عبایی بر دوش داشت برای اتمام حجّت با کوفیان این سخنرانی را ایراد کرد :

 

« مردم ! من به سوی شما حرکت ننمودم مگر آن گاه که دعوت نامه ها و پیک های شما به سوی من سرازیر گردید که « ما امام و پیشوا نداریم دعوت ما را بپذیر و به سوی ما حرکت کن تا خداوند به وسیله تو ما را هدایت و رهبری نماید . » اگر بدین دعوت ها وفادار و پایبند هستید اینک که من به سوی شما آمده ام باید با من پیمان محکم ببندید و در همکاری و همیاری با من از اطمینان بیشتری برخوردارم سازید و اگر از آمدن من ناراضی هستید حاضرم به محلّی که از آن جا آمده ام مراجعت نمایم . » *

 

-----------------------------

 

* کتاب فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص85 ، مقتل الحسین خوارزمی ج1 ص231

 

 

بیان فلسفه قیام

 

امام حسین (ع) برای آگاهی کوفیان از فلسفه قیام عاشورا خطابه ای ایراد کرد :

 

« کار ما بدین جا کشیده است که می بینید ، دنیا دگرگون شده و بسیار زشت و ناپسند گردیده است نیکی های دنیا به عقب می رود و همچنان با شتاب رو به زوال است . از نیکی ها چیزی باقی نمانده جز ته مانده هایی همانند ته مانده آبشخورها و پستی های زندگی . همانند چراگاه زیان بخش و بیمار کننده است .

 

آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود ؟ و از باطل نهی نمی گردد ؟ پس سزاوار است که در چنین وضعی انسان با ایمان ، مرگ و ملاقات با خدا را آرزو کند .

 

آری من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی بینم . و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلّت نمی دانم . » (1)

 

علّامه مجلسی فرمود : حضرت اباعبدالله (ع) در ادامه این سخنرانی فرمود :

 

« مردم بنده دنیا هستند و در زبان و شعار ادّعای دینداری می کنند مادامی که منافع آن ها تأمین است ، پس هر گاه با مشکلات آزمایش شوند دینداران اندکند . » (2)

 

-----------------------------

 

1- تاریخ طبری آملی ج3 ص307 ، تاریخ ابن عساکر ( شرح حال امام حسین (ع) ) ص214 ، مثیرالاحزان ص44 ، کتاب لهوف ابن طاووس ص34 ، احقاق الحق ج11 ص605 ، بحارالانوار ج44 ص381 ، و ج78 ص116 ، ینابیع المودة ص406

 

2- بحارالانوار ج78 ص2116 ، مقتل الحسین (ع) خوارزمی ج1 ص237 ، حلیة الاولیاء ج2 ص39

 

منبع : کتاب « فرهنگ سخنان امام حسین (ع) » ؛ نویسنده : محمّد دشتی



نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 9:53 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

سوء ظن به عزادار حسینی (ع)

 

سید بزرگوار عالم ربّانی مرحوم سید محمود عطاران (رضوان الله تعالی علیه) فرمود :

سالی در ایام عاشورا جزء دسته ی سینه زنان محله ی سردزک بودم . جوانی زیبا در اثناء زنجیر زدن به زنان نگاه می کرد من طاقت نیاورده و او را سیلی زدم و از صف خارجش کردم .

چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و تدریجا شدت کرد تا این که به ناچار به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت : اثر درد و جهت آن را نفهمیدم ولی روغنی است که دردش را ساکت می کند .

روغن را به کار بردم نفعی نبخشید بلکه دیدم هر لحظه دردش شدید تر و ورمش و آماسش بیشتر می شود .

به خانه آمدم و فریاد می زدم ، شب خواب نرفتم ، آخر شب لحظه ای خوابم برد . حضرت شاهچراغ (ع) را دیدم ، فرمود باید آن جوان را راضی کنی .

چون به خود آمدم دانستم سبب درد چیست . رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و بالاخره راضی اش کردم در همان لحظه درد ساکت و ورم ها تمام شد . و معلوم شد که من خطا کرده بودم و سوء ظن بوده است و به عزادار حضرت سیدالشهدا (ع) توهین کرده بودم . (1)

 

 

 

1- داستان های شگفت

 

 

 

منبع : کتاب کرامات الحسینیه ( معجزات سیدالشهداء (ع) بعد از شهادت ) ؛ تألیف : حجت الاسلام والمسلمین شیخ علی میر خلف زاده




نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 9:49 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

ویژگی ناسزاگویى و بى حرمتى قاتلان  امام حسین(علیه السلام)

 

در آیین پاک اسلام، جان و مال و ناموس و آبروى مؤمن از حرمتى ویژه برخوردار است و هیچ کس در هیچ شرایطى حق ندارد به او بى حرمتى کند.

امام صادق (علیه السلام) مى‌فرماید:

«لِلّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـى بـِلادِهِ خـَمـْسُ حـُرَمٍ؛ حُرْمَةُ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) وَ حُرْمَةَُّ الِ الرَّسُولِ وَ حُرْمَةُ کِتابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةُ کَعْبَةِاللهِ وَ حُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ)(1) ؛ مملکت خداوند بزرگ را پـنـج حـریـم اسـت: حـریـم پـیـامـبـر و حـریـم آل پیامبر و حریم کتاب خداى بزرگ و حریم کعبه الهى و حریم مؤمن.

بـا ایـن حـال، در حـکـومت بنى امیه و واقعه عاشورا حرمت همه این حریم‌ها شکسته شد، به ویژه حرمت آل رسول و حضرت امام حسین (علیه السلام). مزدوران بنى امیه در روز عاشورا، مردانه و محترمانه با حـزب اللّه نـجـنـگـیـدنـد، بـلکـه ناسزاگویى و بى حرمتى را به اوج رسانیدند و هیچ یک از رفـتـارشـان رنـگ و بـویـى انـسـانـى نـداشت. آنگاه که امام حسین (علیه السلام) بر اثر شدت جراحات، زمینگیر شد، مالک بن نسر، نزد حضرت آمد با ناسزاگویى شمشیر بر سر آن حضرت فرود آورد؛ چونان که کلاه خود را درید و به سر مقدس ‍رسید.(2)

شـمـر بـن ذى الجـوشـن در کشاکش نبرد، به خیمه امام حسین (علیه السلام) هجوم آورد و با نیزه آن را درید و فـریـاد زد: "آتـش بـیـاوریـد تـا اهـل ایـن خـیـمـه را بسوزانم!" آن نابخردان پس از کشتن امام و اصـحـابـش، پیکرهاى پاکشان را مُثله کردند، لوازم انفرادى، حتى لباس‌ها، عمامه و چکمه‌ها را بـه غـارت بـردنـد و پـیراهن کهنه بى قیمتى را نیز که امام در زیر لباس‌هایش پوشیده بود به یغما بردند. (3)

ایـن حـرمـت شـکـنـى در حـالى صـورت مـى‌گـرفـت کـه سپاهیان یزید خود را مسلمان و پیرو آیین مـحـمـد(صلی الله علیه و آله) مـى‌دانـسـتـند. سنان بن انس در کنار پیکر غرقه به خون امام از اسب پایین آمد و با نهادن شمشیر بر گلوى آن حضرت، با گستاخى گفت: "به خدا سوگند مى‌دانم که تو پسر پـیـامـبـرى و پـدر و مـادرت بـهـتـریـن مـردم بودند و سرت را از بدنت جدا مى‌کنم!) و چنین نیز کرد.(4)

نقل است که یزید ملعون در حضور امام سجاد(علیه السلام) و بازماندگان شهیدان، خطیب دربارى خویش را فرمان داد تا به منبر برود و امام على (علیه السلام) و فرزند والا مقامش امام حسین (علیه‌السلام) را ناسزا گوید. او نیز بر فراز منبر رفت و چنین کرد و سپس معاویه و یزید را ستود تا این که امام سجاد(علیه السلام) بى‌تـاب شـد و فـریـاد بـرآورد: "اى خطیب! عذاب آفریدگار را به خشنودى آفریده‌اى خریدى و جاى خویش را در دوزخ بر نهادى!"(5)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج 24، ص 186.

2- لهوف، ص 172.

3- همان، ص 174.

4- لهوف، ص 176.

5- مقتل، ابومخنف، ص 227(پاورقى.)

 

برگرفته از کتاب عبرت‌های عاشورا، علی اصغر الهامی‌نیا .

تبیان



نوشته شده در جمعه 91 مهر 21ساعت ساعت 9:43 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin