سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چراغ تاریکی های زندگی

ماجرای دلاکی آیةالله العظمی مرعشی نجفی! 


حوزه نیوز: حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی پسر ارشد آیت الله العظمی مرعشی نجفی‌(ره) که نزدیک به پنجاه سال از عمر با برکت پدر را درک کرده است درگفت وگوی اختصاصی تفصیلی با خبرنگار مرکز خبر حوزه‌های علمیه، ناگفته‌های زیادی را از زندگی زاهدانه این عالم ربانی تشریح کرد. 

بخش نخست این گفت‌وگو که در آستانه کنگره بین‌المللی آیت الله العظمی مرعشی نجفی انجام شد، تقدیم خوانندگان ارجمند می‌گردد:

*نیکی به والدین، رمز موفقیت آیت الله العظمی مرعشی نجفی

آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان می‌فرمودند«وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم تا ایشان بیدار می‌شد.

در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.



*حتی یک بار هم به مادرم تندی نکرد

پدرم سعی می‌کرد تا جایی که می‌تواند کارهایش را خودش انجام دهد و با مادرم خیلی مهربان بود، به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به او تندی کرده باشد.

ایشان در کارهای منزل به مادرم کمک می‌کرد و وقتی کسالتی برای او پیش می‌آمد، پدرم غذا درست می‌کرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی می‌ریخت و می‌فرمود:« حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلا آبگوشت باید چنین باشد».یک چیزهایی اضافه می‌کرد، خیلی هم خوشمزه می‌شد. 

*میهمان را روی صندلی ‌نشاند و خود روی زمین ‌نشست

با میهمان خیلی با ملاطفت و احترام برخورد می‌کردند، یک بار قرار بود، «هانری‌کربن فیلسوف فرانسوی» خدمت ایشان برسد، آقا قبلا در اتاق برای او صندلی آماده کرده‌ بودند، ولی خودشان روی زمین ‌نشستند؛ هانری کربن به خاطر احترام به استاد از نشستن روی صندلی خودداری ‌کرد، ولی استاد فرمودند« شما چون به صندلی عادت کرده‌اید و نشستن روی زمین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید. حتی با این که ماه رمضان بود، خواست برایش چایی بیاورید، امّا هانری کربن گفت که ماه رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید.

مرحوم پدرم جواب دادند: پذیرایی از مهمان برای ما لازم است، چون شما مسافر هستید، اشکالی ندارد و به مسیحی بودن او اشاره نکردند.

*میهمانی برای نابینایان مستمند

یکبار با پدرم رفتیم منزل یک روحانی به نام حاج آقای کنی، دیدم حدود 15 نفر مستمند نابینا هم مشغول خوردن چایی و میوه هستند. بعد از مدتی از بیرون برای اینها کباب آوردند و پدرم از این‌ها پذیرایی می‌کرد و برایشان آب و دوغ می‌ریخت. ولی آنها ایشان را نمی‌شناختند. متوجه شدم که این مهمانی از طرف پدرم بوده است، ولی از ما تعهد گرفت که این جریان را جایی نقل نکنیم.

*بنیان‌گذار تقریب مذاهب

پدرم با اکثر علمای سنی کشورهای مختلف ارتباط داشتند و با آنها مکاتبه می‌کردند، این در شرایطی بود که رژیم پهلوی، به اختلاف‌افکنی میان شیعه و سنی دامن می‌زد و تحت تاثیر این فضا هر کسی که با اهل تسنن ارتباط داشت به سنی‌گری محکوم می‌شد. این ارتباطات به حدی زیاد بود که ایشان ده‌ها اجازه روایتی از شخصیت‌ها مطرح اهل تسنن داشتند.

*مأنوس با امام خمینی (ره)

از بین علمای معاصر بیش از همه با حضرت امام‌(ره) ارتباط داشت و از سال 42 با ایشان همراه بود. با یکدیگر زیاد مأنوس بودند و رفت و آمد داشتند. از حال یکدیگر جویا می‌شدند و نامه‌های زیادی از حضرت امام‌(ره) به پدرم به یادگار مانده است.

وقتی امام خمینی‌(ره) در عراق و فرانسه تبعید بودند، پدرم مرا به ملاقات ایشان می‌فرستاد تا برایشان نامه ببرم. وقتی امام‌(ره) به فرانسه تبعید شدند، بنده اولین کسی بودم که از ایران به ملاقات ایشان رفته بود. آن موقع امام‌(ره) در هتلی در پاریس اقامت داشتند و هنوز به نوفل‌لوشاتو منتقل نشده بودند.

*این جمله خیلی معنی دارد

شهید مصطفی خمینی‌ هم ارتباط صمیمانه‌ای با پدرم داشت و با ایشان خیلی مانوس بود و در بعضی از نامه‌هایش که از عراق برایش می‌فرستاد، پدرم را با عباراتی مثل پدر مهربان خطاب قرار داده است. در یکی از نامه‌هایش که هنوز هم باقی‌است نوشته است «پدر مهربانم! مدتی است که نامه‌ای از جناب‌عالی نرسیده است. نگران هستم که نکند کسالتی برای شما حاصل شده باشد... .آن صفا و صمیمیتی که بین شما و پدر من وجود دارد، اگر در دیگر اعلام نجف وجود داشت الان کار به اینجا نمی‌رسید». این جمله خیلی معنی دارد.

* پدرم کبوتر حرم حضرت معصومه‌(س) بودند

حضرت آیت الله مرعشی نجفی کبوتر حرم حضرت معصومه‌(س) بودند، هفتاد سال هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه می‌کردند و خادم حضرت معصومه‌(س) محسوب می‌شدند. بعضی صبح‌ها که هنوز در حرم باز نشده بود، همانجا پشت در می‌نشست و مشغول عبادت و تهجد می‌شد. حتی در زمستان که برف سنگینی می‌آمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود می‌برد و بیرون در حرم را جارو می‌کردند و همانجا مشغول عبادت می‌شدند تا در حرم را باز می‌کردند.

خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف می‌شوند، اطلاع دهند تا در را برایش باز کنند، ولی پدرم گفته بودند که لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت در حرم برای مردم عادی باز می‌شود من هم همان‌موقع داخل حرم می‌شوم.



* هیچ وقت لباس خارجی به نپوشید

هیچ وقت لباس خارجی به تن نمی‌کرد و از خیاط می‌خواست که با پارچه‌های تولید داخل برایش لباس بدوزند. آن موقع در ایران دکمه تولید نمی‌شد و خیاط از دکمه خارجی استفاده کرده بود، علامه از خیاط خواسته بودند که با قیطان دکمه درست کنند. نمونه‌ای از لباس ایشان در کتابخانه محفوظ است که با این طریق تهیه شده است.

*بیمه با تربت کربلا

وقتی که این کتابخانه بنا می‌شد به معمار گفتند: وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. پدرم تشریف آوردند و چهار گوشه این زمین را تربت سید‌الشهدا‌(ع) ریختند. یکی از آقایان از حکمت این کار سوال کرد. فرمودند: من با این کار افرادی که به این کتابخانه می‌آیند را بیمه می‌کنم، تا از طریق خواندن کتاب‌های این کتابخانه انحرافی حاصل نکنند.

در چهار مدرسه‌ای که برای طلاب ساختند نیز همین کار را انجام می‌دادند و می‌گفتند؛ طلبه‌هایی که در این مدارس درس می‌خوانند، بیمه می‌کنم تا از مسیر ائمه‌اطهار‌(ع) راهشان را جدا نکنند.

*طلب شفا از منبر سیدالشهدا

آقای شهیدی یکی از ارادتمندان آیت الله العظمی مرعشی نقل می‌کرد:«یک شب دیدم ایشان بدون این که چراغ روشن کند داخل حسینیه شد و در تاریکی مشغول دعا و نیایش شد و نگذاشت ما هم همراهش داخل برویم، چون تاخیر کرد نگران شدم که حالش خراب شده باشد، داخل شدم زیر نور ضعیفی که از پنجره به داخل افتاده بود دیدم آیت الله مرعشی نجفی پیراهنش را بالازده و شمکشان را به منبر سید‌الشهدا‌(ع) می‌مالند، آقا متوجه شدند که کسی داخل شده است، نزدیک رفتم و گفتم آقا چیزی لازم دارید آقا گفتند نه، آمده بودم که شفایم را از سید‌الشهدا‌(ع) بگیرم.

ایشان فردای آن شب برای عمل جراحی عازم تهران بودند و جای عمل جراحی را به منبر می‌مالیدن تا سیدا‌لشهدا‌(ع) او را شفا داده و عمل موفقیت آمیز باشد.

آقای شهیدی می‌گفت؛ که آقا از من تعهد گرفتند تا ایشان زنده هستند این جریان را جایی نقل نکنم.

*دلاک زائر حضرت معصومه(س)

آن موقع حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده می‌کردند و دلاک‌ها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان را می‌تراشیدند؛ روزی مرحوم آیت الله مرعشی که وارد حمام عمومی می‌شوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شست‌وشوی خود در حمام بودند، فکر می‌کنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم می گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها می‌شود. یکی از آنها می‌گوید، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! در این حین دلاک اصلی وارد می‌شود و آقا را در این حال می‌بیند، از ایشان معذرت می‌خواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود می‌شود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی می‌کند. آقا می فرمایند: زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد.

* روضه خوانی آیت الله مرعشی برای جوان مست

یک شب آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت می‌شود و مهمانی طول می‌کشد، موقع برگشتن در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه می‌شوند. جوان با تحکم می‌گوید: شیخ از کجا می‌آیی؟ ایشان هم جریان را توضح می‌دهند؛ جوان مست می‌گوید: شیخ برایم روضه بخوان! آقا بهانه می‌آورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و می‌گوید: خوب این هم صندلی بنشین روی گرده من. پدرم می‌گفت؛ نشستم روی گرده این جوان مست، تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن به حدی که شانه‌هایش تکان می‌خورد و مرا هم تکان می‌داد، چنان که من از گریه او متاثر شدم، فکر کردم اگر این طور پیش برود او غش می‌کند، روضه را خلاصه کردم. گفت« شیخ چرا کم روضه خواندی؟ گفتم که خوب سردم شده ... وقتی خواستم خداحافظی کنم گفت که من باید تا در خانه شما را همراهی کنم تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.

ابوی می‌فرمود: دو سه هفته از این قضیه گذشته بود در مسجد بالاسر در محراب نشسته بودم دیدم جوانی آمد و افتاد دست و پای من، به حضرت معصومه‌(س) قسمم داد که او را ببخشم، بعد که خودش را معرفی کرد متوجه شدم که همان جوان مست بوده است. از آن شب به بعد به کلی دگرگون شده و توبه کرده بود و به نماز جماعت می‌آمد.



این جوان تا آخر عمر در صف اول نماز جماعت ایشان شرکت می‌کردند و محاسن بلندی داشت و عرق‌چین و عبا می‌پوشید و اهل تهجد شده بود، وقتی هم که فوت کرد تشییع و مراسم ختمش بسیار شلوغ بود.

*نمی گذارم انگلیسی ها مارا از درون تهی کنند

آیت الله مرعشی نجفی نقل می‌فرمود« از بازار نجف عبور می‌کردم، دیدم طلبه‌ها به یک مغازه‌ای خیلی رفت و آمد می‌کنند، پرسیدم که چه خبر است گفتند: علمایی که فوت می‌کنند کتاب‌هایشان را اینجا حراج می‌کنند؛ رفتم داخل دیدم که عده‌ای حلقه‌ زده‌اند و آقایی کتاب‌ها را آورده و چوب حراج می‌زند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌داد، کتاب را می‌خرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتاب‌ها را می‌خرید و به دیگران فرصت نمی‌داد.

متوجه شدم که ایشان فردی به نام کاظم، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته کتاب‌ها را خریده و جمعه‌ها به بغداد برده و تحویل انگلیسی‌ها می‌داد و پولشان را گرفته و بعد دوباره می‌آید و کتاب می‌خرد.

ایشان از آن موقع تصمیم می‌گیرد که نگذارد کتاب‌ها را انگلیسی‌ها به یغما برده و ما را از درون تهی کنند و بعد از آن شب‌ها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنج‌کوبی مشغول کار می‌شود و با کم کردن وعده‌های غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمع‌آوری کتاب‌ها اقدام می‌کنند.

*به جدم قسم نفرینت می‌کنم!

آیت الله مرعشی نجفی هیچ وقت، محافظ قبول نمی‌کرد. فرمانده وقت سپاه قم، حاج آقای ایرانی دو مامور موتور سوار را موظف کرده بود که بدون اطلاع آقا از ایشان محافظت کنند. آقا که متوجه این امر می‌شوند آقای ایرانی را فوری احضار کرده و گفتند: تو با این کارت توکل به خدا را از من می‌گیری. اگر این‌ها را از اینجا نبردی به جدم قسم نفرینت می‌کنم! بعد آقای ایرانی قبول کرد که آقا محافظ نداشته باشند.

*امام زمان(عج): آیت الله مرعشی نجفی از ما هستند

آیت الله بهجت در مجالس ترحیم و ختم ابوی شرکت می‌کرد. بعد از شب هفت پدرم، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم فرمودند، یکی از اولیا خدا به حضرت ولی‌عصر‌(عج) متوسل می‌شوند تا در مورد آیت الله مرعشی نجفی بپرسند(بعدا متوجه شدیم که خودشان بودند) چند شب بعد، حضرت ولی‌عصر‌(عج) پشت پرده به آیت الله بهجت فرموده‌ بودند: ایشان (آیت الله مرعشی نجفی) از ما هستند. باز توضیح خواسته بود دوباره حضرت فرموده‌ بودند: ایشان از ما هستند. آیت الله بهجت به ما فرمودند: هنیاً (گوارا باد) بر شما که چنین پدری دارید.

* خیلی پرده‌ها برای آیت الله مرعشی مکشوف بود!

خیلی پرده‌ها برای آیت الله مرعشی نجفی مکشوف شده بود. در سال‌های آخر، آقا کسالت داشتند و یک پزشک بود به نام آقای افشاری که الان هم در قید حیات هستند؛ هر روز عصرها خدمت آقا می‌رسید و او را معاینه می‌کرد.

او می‌گفت: یک روز غسلی به گردن داشتم و چون در خانه حمام نبود گفتم، بعد از معاینه آقا به حمام می‌روم. خدمت آقا رسیدم تا خواستم کیسه فشار سنج را به دستشان ببندم آقا گفتند: حاجی نپیچ. بعد از این، پیش من پاک بیا.

حاج آقای فاطمی‌نیا پارسال در مجلس ختم آیت الله مرعشی این جریان را نقل کرد و گفت: این شخص شاید الان در این جمع حاضر باشد. آقای افشاری بلند شد و گ
فت: بلی من هستم و مردم خیلی منقلب شده و زدند زیر گریه.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 10:11 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ، همه غصه ها می رود . چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد . هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد . در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی . اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن .


وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ  
  1- موقع صرف غذا بسم الله که بگوئی . دست تو همان دست خدا

می شود و با دست خدا که غذا بخوری سیر می شوی

2 - انسانی که طول امل و آرزوهای دراز دارد  هر چهخداوند به او داده و می دهد اصلا نمی بیند . چون حواسش جای دیگر است و به نداده هاست .

3 - وقتی به خانه فقیرتر از خودت می روی  از خدا شاکر می شوی ولی وقتی به خانه غنی تر از خودت میروی و مهمان میشوی . یا خدای نکرده خودت خلقت تنگ می شود و از خدا دلگیر می شوی و یا زنت به تو می گوید : تو اصلا به فکر زندگی نیستی . اصلا تو غصه نداری . در نتیجه رابطه بین شما بهم می خورد . پس مصلحت در این است که در امور دنیوی با

پائین تر از خودت بنشینی .

                                                                         

" و ذکر الموت "بسیار یاد مرگ باشیم.

چرا که باعث می شود فکرمان محدود بر چه بخریم و چه بپوشیم  چه بگویم ودر یک جمله "چطور زندگی راحتی از لحاظ مادی داشته باشیم "نشودوقتی باورمان شود ما هم مثل کالاهای مادی که برچسب تاریخ مصرف دارند ما هم تاریخ مصرف داریم برخود  ولحظاتمان اینقدر سخت نمی گیریم.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 10:5 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

قل ‌این خاطره جالب، از زبان مرحوم کافی(ره)به شرح زیر است:


«یک شب در تهران، جایی منبر رفته بودیم، شب جمعه بود و منبر آخرمان بود و احیا گرفته بودیم، از منبر پایین آمدیم، جمعیت هم خیلی بود، یک وقت دیدم یکی از ‌این جوان‌ها، موهای سر فرفری و ریش تراشیده و پیراهن بی آستین و ‌اینجاها (بازوها) هم خال کوبیده، یک هیکل لاتی و ... ‌این هِی خودش را به من می‌مالید، مثل ‌این که یک کاری دارد.


گفتم: با من کاری دارید؟ گفت: حاج آقا (دیدم از بس گریه کرده چشم‌هایش باد کرده) می‌خواهم ده دقیقه خدمت شما شرفیاب بشوم. کجا بیایم؟ گفتم: فردا صبح بیا خانه ما. صبح آمد، آن جا نشست، بنا کرد گریه کردن. گفتم: چیه داداش؟ گفت: حاج آقا ‌این منبری که شما رفتی من را منقلب کرده است، اما در کار من یک گرفتاری هست که خوب نمی‌شوم، نمی‌دانم چکار کنم، ‌این گرفتاری برطرف شدنی نیست. گفتم: چرا داداش؟ گفت: من یک شغل بدی داشتم حالا نمی‌دانم چکار کنم.

 

گفت: من جیب بُر بودم از ‌این گدا بازی‌ها هم در نیاوردم که پنج تومان و ده تومان جیب بری کنم، ده پانزده قلم جیب بری کردم،10، 15 هزار تومان و 7، 8 هزار تومان و‌ این‌ها که تا مدتی احتیاج نداشتم و آن قدر هم زرنگ بوده‌ام با ‌اینکه ‌این قدر جیب‌ها را ‌اینطوری بریدم یک دفعه هم مچم باز نشده است و گیر نیفتادم، ولی دیشب‌ این منبر تو من را گیر انداخت، مرا پایبند کرده، آمدم بپرسم که چکار کنم؟

 

گفتم: تا آن یک ریال آخر مال مردم را باید پس بدهی، توبه مال مردم بردن، مال مردم پس دادن است، الهی العفو گفتن نیست، یا صاحب الزمان نیست، توبه مال مردم خوردن، مال مردم دادن است.

 

گفت: حالا ندارم بدهم. گفتم: باید بروی طرف را از خودت راضی کنی، و به او بگویی کم کم کار می‌کنم پس می‌دهم یا از من بگذر. گفت: حاج آقا بیا یک آقایی در حق من بکن. گفتم: چیه؟ گفت: ‌این مردم به تو محبت و لطف و علاقه دارند، حرفت را گوش می‌کنند، بیا یک جوانی را از سر دو راهی نجات بده، ... گفتم: باشد.

 

نشستیم داخل ماشین و آمدیم از اول بازار شروع کردیم، رفتیم مغازه اولی ... به صاحب مغازه گفتم: ‌این(پسرجیب بر) اقرار می‌کند که فلان وقت ‌این قدر جیب شما را بریده، نه چک از او داری نه سفته و نه می‌دانی کی بوده، یک منبر عوضش کرده می‌خواهد آدم بشود، یا از او بگذر یا مهلت بده کار کند، کم کم پول شما را بدهد.

 

(مغازه دار) گفت: خوب چقدر بود؟ یادت است؟ گفت (جیب بر): بله مثلاً 8 هزار و ‌اینقدر . مغازه دار دست کرد در جیبش، دو تا صدی هم در آورد به او داد، گفت: خوب تو حالا می‌خواهی توبه کنی، پول هم می‌خواهی که خرج کنی (عقل را ببینید، انسانیت را ببینید، 200 تومان پول نیست اما ببین با آدمی که می‌خواهد خوب شود، چطور برخورد می‌کند، ‌این چه اثری در دل ‌این می‌گذارد، مسلمان‌ها یاد بگیرید، متدین‌ها یاد بگیرد، ‌این طور زیر بال بدها را بگیرید و خوب کنید) دو تا 100 تومانی هم در آورد و بوسش هم کرد و تشویقش هم کرد و گفت بفرما ما از پولمان گذشتیم. دکان دومی و سومی رفتیم، بعضی‌ها همین طور گذشتند و بعضی هم همین طور چند قدمی طولش دادند، خلاصه تا نزدیک ظهر کارها تمام شد، گفتم: خوب الحمدلله دیگر خیالت راحت شد، کاری دیگر با ما نداری؟ گفت: حاج آقا، یک کار دیگر هم دارم، یک نفر دیگر مانده.

 

گفتم: کیه؟ گفت: خودت هستی و از من راضی شو . گفت: هر دوی چراغ‌های ماشین شما را خودم باز کرده بودم. گفت با ‌این که من چیز کوچک نمی‌دزدیدم ولی آن شب خیلی بی پول شده بودم. گفتم: خیلی خوب، ما هم از تو گذشتیم.
الان یک شغل مختصری دارد. به جان امام زمان(عج) قسم، اول ظهر که می‌شود، مؤذن که می‌گوید الله اکبر ، با ‌این که کارش طوری است که یک مشت مشتری سر ظهر به او می‌خورد (کار خوراکی و فروش خوراکی) ولی تمام زندگی را پرده می‌کشد می‌رود مسجد نماز بخواند»
کافی شهید نیمه شعبان صفحه 127

 

منبع



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 9:43 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

فرار از تیرهای شیطان

 


 با توجه به اهمیتی که اسلام به نظم زندگی اجتماعی می دهد و حفظ نظام خانواده و جامعه به این است که هر کس از محدوده خود تجاوز نکند و نیز نگاه آلوده اولین تیر زهراگینی است که شیطان برای تجاوز کار شدن بشر به کار می برد لذا خدای متعال از ابتدا از لسان ائمه ی هدی علیهم اسلام این نگاه را کنترل کرده است.
شیطان

از روایات چنین بدست می آید شعاع نگاه اگر طرف نامحرمان رود تیر زهرآگین شیطان است و حسرتهای طولانی درپی خواهد آورد.

چشم جزو اعضایی از بدن است که در روز قیامت از اعمالش پرسیده خواهد شد و وظیفه ی انسان در برابر این عضو مهم این است که آن را به مناظر ممنوع و آلوده به گناه نیالاید.چه بسیارنگاهها که با ندامت توام است لذا مراقبت از چشم به برتری های معنوی و فضیلت آدمی کمک می کند.

 

عفت در نگاه در زنان

اولین وظیفه زنان وجوب حفظ و کنترل دیده و نگاه است: «یغضض من ابصارهنّ؛ دیده های خود را از نامحرم و آنچه که نظر کردن به آن حرام می باشد فرو گیرند(نور آیه 31).

نگاه به چهره ی مردان باید محدود به نگاهی باشد که لازمه ی گفت و گوهای ضروری و خداپسندانه است. چنانکه قرآن کریم تکلم زنان با مردان نامحرم را منحصر به چنین گفت و گوهایی کرده است، نه نگاهی که ازروی هوی و تماشا و برانداز کردن خصوصیات مردان و دقت در آنها است

 

یغضض از مادّه ی غضّ به معنای کاهش و کم کردن می باشد و مقصود این است که دیده های خود را - که قلمرو آن وسیع بوده و شامل نگاههای ضروری، مفید و خداپسندانه و نگاههای غیرضروری ، شهوت آلود و خیره شدن می باشد - کاهش داده و به نگاههای ضروری و خداپسندانه و عفیفانه بسنده کنند و از نگاه به بدن مردان نامحرم جز مواضعی که معمولاً آن را نمی پوشانند  و ازچشم چرانی و نظرهای شهوت آلود و التذاذی پرهیز نمایند.

بنابراین نگاه به چهره ی مردان باید محدود به نگاهی باشد که لازمه ی گفت و گوهای ضروری و خداپسندانه است. چنانکه قرآن کریم (احزاب آیه 32) تکلم زنان با مردان نامحرم را منحصر به چنین گفت و گوهایی کرده است، نه نگاهی که ازروی هوی و تماشا و برانداز کردن خصوصیات مردان و دقت در آنها است . به سخن دیگر، نظر کردن باید جنبه ی آلیّت و ابزار بودن داشته باشد؛ یعنی وسیله و مقدمه ای برای فهم مطب در گفت و گو باشد، نه صرف تماشا و براندازی و لذت بردن.

همانند این که، گاهی نظر کردن به آیینه برای دیدن چهره ی خویشتن است، در اینجا نظر به آن جنبه ی آلی و ابزاری دارد و گاهی نظر کردن به آیینه برای دیدن خود آیینه و خریدن آن است که در این فرض در آن دقت شده و ویژگیهای آن بررسی می شود، در اینجا نظر استقلالی است؛ یعنی هدف از دیدن آیینه، دیدن خود اوست نه دیدن خویشتن.

البته نظر کردن به چهره ی نامحرم، به نظر فقهای اسلام مشروط به شرط دیگر نیز می باشد و آن اینکه بدون ریبه باشد؛ یعنی خوف لغزش و انحراف به وسیله ی نگاه کردن وجود نداشته باشد وگرنه حرام است.

 

عفت در نگاه در مردان

نگاه حرام

مردان نیز در عفت در نگاه مطابق بیان نورانی قرآن کریم با زنان مشترک می باشند، جز اینکه نظر کردن مردان به تمام سر و بدن زنان نامحرم حرام می باشد، به استثنای گردی صورت و دستها تا مچ البته در صورتی که از زینت و آرایش محرّک شهوت ،خالی باشد و نگریستن بدون لذت و ریبه باشد.

آثار نگاه به نامحرم:

باید توجه داشت که چشم و گوش و سایر حواس، ابزار اطلاع رسانی به دل هستند و عدم اطلاع رسانی صحیح موجب عدم فهم صحیح قلب و عقل می گردد، چرا که چشم پیشوای دل است. نگاه به نامحرم تیر مسمومی است از شیطان که قلب و شخصیت را نشانه گرفته، عقل را اسیر، فکر را مشغول، غریزه را مشتعل، استعدادها را دفینه و رذیلت ها را پرورش، دل را مسموم و شخصیت را بیمار می سازد و چه بسا فتنه ها و مصائبی می آفریند. از جمله گرفتاری به مرض عشق مجازی یا قرار گرفتن در امواج وسوسه های شیطانی - شهوانی و امراض جسمی و روانی.

آثار نیک عفت در نگاه:

عفت چشم به انسان آزاداندیشی، به فکر فراغت، به غریزه آرامش، به استعدادها شکوفایی و به دل و شخصیت صحت و سلامت می بخشد؛ در نتیجه صفات آدمی نیکو گشته و حلاوت و شیرینی ایمان و عبادت را می چشد و قلبش به نور محبت الهی روشن شده و عجایب عالم و عظمت و جمال الهی را مشاهده می کند و به ازای هر کنترل و حفظ چشم در برابر نامحرم یک حوریه ی بهشتی به ازدواج او درخواهد آمد. (میزان الحکمه، ج 12، موضوع نظر)

اساسی ترین راه برای پرهیز از چشم چرانی و نگاه به حرام، آن است که انسان باور کند که استعداد و توانایی آن را دارد که می تواند با مجاورت تهذیب نفس، چشم دل خود را بینا و جمال دل آرای خدای خویش را مشاهده نماید و از لذایذ بی نظیر و همیشگی آن در دنیا و آخرت بهره مند گردد

 

بنابراین با عفت چشم و نگاه، عفاف در ابعاد دیگر نیز حاصل گشته و ملکه ی انسانی عفت در نفس آدمی ایجاد می گردد. و درصورت عفیف نبودن بهترین ابزار برای فریب شیطان می شود ،زیرا شیاطین جنی و انسی از راه مجاری ادراکی – حواسی به ویژه چشم ، انسان را فریب می دهند «هر چه دیده بیند دل کند یاد». در نتیجه دروازه ی روح و قلب که قلمرو ممنوعه می باشد و به دست هیچ کس جز خود انسان و خدای خویش گشوده نمی شود، به سوء اختیار خود به روی شیطان بازگشته و قلب و شخصیت انسان تباه می گردد؛ ضمن اینکه موجب عوارض ناگوار عصبی و روانی و جسمانی می شود. به همین جهت اولین توصیه قرآن کریم به مردان و زنان با ایمان، عفاف در نگاه است.راهی برای کنترل نگاه:

اساسی ترین راه برای پرهیز از چشم چرانی و نگاه به حرام، آن است که انسان باور کند که استعداد و توانایی آن را دارد که می تواند با مجاورت  تهذیب نفس، چشم دل خود را بینا و جمال دل آرای خدای خویش را مشاهده نماید و از لذایذ بی نظیر و همیشگی آن در دنیا و آخرت بهره مند گردد.

به راستی اگر مرد و زن با ایمان باور داشته باشند که خداوند چشم هایی را که به خیانت میگردند و آنچه را سینه ها پنهان می دارند می داند:"یَعلَمُ خائِنَةَ الاَعیُنِ و ما تُخفی الصُّدور" (غافر /19) و در قیامت نیز چشم ها بر صدور آدمی گواهی می دهند (فصلت 21-20) آیا آلوده به چشم چرانی و نگاه به حرام می شوند؟!!!

سمیه فیض آبادی

بخش احکام اسلامی تبیان



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 9:28 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

مرحوم کلینی (رض) این حدیث را از یکی از ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) نقل می کند که آن امام به یکی از اصحابش، شاگردانش، کسی که در محضرش بود فرمود: من اگر به شما بگویم: شما انجام وظیفه تان را فراموش نکنید، مشغول کارهایتان باشید؛ تأمین هزینه تان به عهده من. آیا باز هم نگرانید، یا مطمئن ؟! عرض کرد: نه. اگر شما بفرمائید مثلاً درست را بخوان، کار ت را انجام بده، من هزینه تان را تأمین می کنم؛ یقیناً من مطمئن می شوم. شما معصوم، امام، پسر امام، پدر امام هستید؛ البتّه حرف تان اطمینان بخش است. 
فرمود: ما هر چه که داریم، از خداست؛ همین وعده را هم خدا به شما داده است ! پس چرا مطمئن نیستید ؟! مگر او نگفت: شما عائله من هستید، مگر نگفت: من معیلم ! ما م ن دابّه لا علی الله ر زقها (1).

 

 

منتها قناعت یک اصل است و بی اضطرابی فضیلت است. 

 

 

بسته شدن راه راست به وسیله » گناه » 
همین که کج راهه رفتیم، آن راه راست بسته می شود. این گناه دو تا کار می کند. اینچنین نیست که فقط کلید در خانه بیگانه باشد و قفل در بیگانه را باز کند؛ خیر ! گناه دو تا کار می کند؛

یکی گشودن در غیر است، یکی بستن در آشنا !!

هیچ گناهی یک کاره نیست؛ تمام گناهها دو کاره است.

اگر کسی بیراهه رفت، یعنی من عمداً از خدا خواستم که راه راست را ببندد. خدا می فرماید: آتاکم من کلّ ما سألتموه (2). یک وقت است که انسان درخواستهای مقال و زبان و امثال ذلک دارد؛که آنها گاهی مستجاب می شود، گاهی هم مصلحت نیست. ادعونی استجب لکم (3) شرائطی دارد و مانند آن؛ این مشروط است. گاهی مصلحت است، گاهی مصلحت نیست. 
امّا آن کریمه که می فرماید: و آتاکم من کلّ ما سألتموه فعل مضارع نیست، اینکه جمله انشائیه نیست، اینکه وعده نیست ! این جمله خبریه است، ماضی است. فرمود: هر چه خواستید، گرفتید. و آتاکم من کلّ ما سألتموه. آن به زبان استعداد است، به زبان حال است که هیچ ممکن نیست کسی با زبان حال و استعداد چیزی از خدا بخواهد و نگیرد ! 
مسدود نمودن راه درست با تن دادن به گناه 
آنکه بیراهه می رود، با تمام هویتش به درگاه خدا استغاثه می کند: خدایا ! راه درست را به روی من ببند !! خداهم می بندد. معنای گناه این است، معنای اختلاس این است، معنای تعدّی به بیت المال این است، معنای سرقت اموال مسلمین این است. خدایا ! آن راه حلال را به روی من ببند. این را وجود مبارک امام طبق نقل مرحوم کلینی فرمود که : ما هر چه داریم، از خداست. چه طور به وعده ما شما مطمئنید،ولی به وعده خدا مطمئن نیستید ؟! 
ما(روحانیون) که این تاج روحانیّت را بر بالای سر گذاشتیم و این جامه احرام را در بر کردیم، مهمان این خاندانیم. مواظب باشیم جز حق نیندیشیم. بگوئیم: خدایا ! آنچه قرآن گفته و آنچه عترت فرمود؛ اینها را به ما بیاموزان. ما باور کنیم، عمل کنیم، به جامعه منتقل کنیم؛ بقیه، دیگر به عهده اوست ! او صریحاً به عهده گرفت. گفت: شما عائله منید. ومن اصدق من الله قیلاً (4)، من اصدق من الله حدیثاً (5). 
اگر انّا أنزلناه فی لیله القدر مایه برکت آن شب است، و اگر ولایت علی بن أبیطالب بر اساس بلّغ ما انزل الیکهمتای قرآن است، چون لن یفتر قا؛ اگر قرآن شب نزولش برکات فراوانی را دارد، ولایت هم شب نزولش برکات فراوانی را دارد. 

 



لزوم حفظ شعائر اسلامی

به بعضی ها گفتند: چرا عاشورا می شود،شما اینجور پا برهنه بر سر و سینه می زنید ؟! گفتند:در غدیر بیش از صد هزار نفر بودند، شما منکر شدید. 



 

ما اگردر عاشورا اینجور حسین بن علی را زنده نگه نداریم، باز هم منکر می شوید !! 




هیچ کس فکر نمی کرد که جریان غدیر را منکر بشوند. هیچ کس فکر نمی کرد که در برابر غدیر، سقیفه بنی ساعده ای بوجود آید ! این دنیا از این چیزها زیاد دیده است. بنابراین گفتند: این شعائرتان را حفظ بکنید، آثار اسلامی تان را حفظ بکنید؛ به یکدیگر بگوئید، به یکدیگر تبریک بگوئید، این مراسم را احیاء نگه بدارید، بازگو کنید. 
جابرابن عبدالله انصاری از اصحاب پیغمبر بود و پیغمبر را درک کرده بود، او آخرهای عمر نابینا شد وچون خودش انصاری بود؛ انصاری ها، حرف او را گوش می دادند. ممکن بود مهاجر حرف او را نپذیرد، امّا در محله انصار،او را به عنوان صحابی عالیقدر پیامبر می شناختند و احترام می کردند و حرفش را هم گوش می دادند.

 

 


او(جابر ابن عبد الله انصاری) در کوچه های مدینه راه می رفت و می گفت: مردم ! بچه هایتان را 

با محبّت علی تربیت کنید؛ ادّ بوا اولادکم بمحبّه علیّ(6) ! که مبادا یادشان برود. حالا اینها 

با سقیفه کاری کردند، علی را خانه نشین کردند؛ ولی شما بچه هایتان را علوی بار بیاورید 

(این را هم به عنوان حدیث از وجود مبارک پیامبر نقل می کرد ).
 

 

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 9:20 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

کی از آرزوهای دیرینه بشر گسترش عدالت به معنای واقعی در سرتاسر گیتی است و این آرزو به شکل نوعی اعتقاد در ادیان الهی تجلی نموده است. در طول تاریخ کسانی که مدعی تحقق این ایده شدند، طرح ها ریختند و چاره ها اندیشیدند، ولی نتوانستند بشر خسته دل را امیدی بخشند. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها چراغ فروزانی است که می تواند تاریکی ها و غبار خستگی را از انسان دور کند. روزی که او می آید و حکومت واحد جهانی تشکیل می دهد، انحراف ها و بی عدالتی ها را محو می سازد و ابرهای خودخواهی و نفاق را کنار می زند. در آستانه ظهور امام، حوادث شگفت انگیزی اتفاق می افتد که یکی از آن ها بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی برای درک و تماشای عظمت و شوکت جهانی اسلام خواهد بود؛ البته عده ای از کافران بد طینت نیز در این میان پیش از آخرت به دنیا باز می گردند تا به سزای پاره ای از اعمال ننگین خود برسند.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 5:27 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

کی از آرزوهای دیرینه بشر گسترش عدالت به معنای واقعی در سرتاسر گیتی است و این آرزو به شکل نوعی اعتقاد در ادیان الهی تجلی نموده است. در طول تاریخ کسانی که مدعی تحقق این ایده شدند، طرح ها ریختند و چاره ها اندیشیدند، ولی نتوانستند بشر خسته دل را امیدی بخشند. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها چراغ فروزانی است که می تواند تاریکی ها و غبار خستگی را از انسان دور کند. روزی که او می آید و حکومت واحد جهانی تشکیل می دهد، انحراف ها و بی عدالتی ها را محو می سازد و ابرهای خودخواهی و نفاق را کنار می زند. در آستانه ظهور امام، حوادث شگفت انگیزی اتفاق می افتد که یکی از آن ها بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی برای درک و تماشای عظمت و شوکت جهانی اسلام خواهد بود؛ البته عده ای از کافران بد طینت نیز در این میان پیش از آخرت به دنیا باز می گردند تا به سزای پاره ای از اعمال ننگین خود برسند.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 5:20 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

فصل اول : درفضیلت تجمل و زینت کردن

دانکه موافق احادیث معتبره بسیار زینت کردن و جامه هاى پاکیزه و فاخر پوشیدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنت است و موجب خوشنودى پروردگار است و اگر ازحلال بهم نرسد بهر چه میسرشود باید قناعت نماید. وتحصیل زیادتیهاى لباس رامانع عبادت الهى نگرداند واگر حقتعالى روزى را براو فراخ گرداند، درخور آن بخورد و بپوشد وصرف نماید وبه برادران مؤ من بدهد.
و اگر روزى بر او تنگ شود قناعت نماید و بحرام و شبهه خود را آلوده نکند، چنانچه در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول استکه هرگاه خدا نعمتى به بنده خود کرامت فرماید و اثر آن نعمت بر او ظاهر شود او را دوست خدامینامند ویاد کننده نعمت پروردگار خواهد بود. و اگر براو ظاهر نشود او را دشمن خدا مینامند و تکذیب کننده نعمت پرودگار خواهد بود.
و در حدیث دیگر از آنحضرت منقول است که هرگاه حق تعالى نعمتى ببنده کرامت فرماید دوست میدارد که اثرآن نعمت را براو ببیند.
از حضرت امیرالمؤ منین صلوات الله علیه منقول است که از براى برادر مؤ من خود زینت کنید چنانچه براى بیگانه زینت کنید که خواهید شما را به خوش ترین هیئتى بیند.
وبسند معتبر منقول است که حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام در تابستان بر روى حصیر مى نشستند و در زمستان بر روى پلاس و در خانه جامه هاى گنده میپوشیدند و چون بیرون میآمدند براى مردم زینت میکردند.
واز حضرت صادق علیه السلام منقول است که حقتعالى زینت و اظهار نعمت را دوست میدارد و ترک زینت و اظهار بدحالى را دشمن میدارد و دوست میدارد که اثر نعمت را در بنده خود ببیند باینکه جامه خود را پاکیزه کند و خودرا خوشبو دارد، وخانه را نیکو دارد و ساحتهاى خانه را بِروبَد حتى آنکه چراع پیش از فرو رفتن آفتاب روشن کردن فقر را زایل میکند و روزى را زیاد میکند.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 5:5 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

امام صادق علیه السلام برای چهار حالتی که برای همه ما در طول زندگی ممکن است پیش بیاید، چهار نسخه شفابخش عطا فرموده اند.

این چهار حالت عبارتند از:  1. غلبه بر ترس؛ 2. درمان غم و اندوه؛ 3. دفع مکر و حیله افراد؛ 4. فقر و نیاز مالی

در این حدیث شریف حضرت می فرماید: تعجب می کنم از کسى که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمى برد؟   

غلبه بر ترس یا درمان آن 

تعجب می کنم از کسى که  ترس بر او غلبه کرده ، چگونه به ذکر حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل پناه نمى برد. چرا که شنیدم که خداوند عزوجل پس از آن فرمود: پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالى که هیچ آسیبى به آنان نرسیده بود. ( سوره آل عمران ، آیه  173)

درمان غم و اندوه 

و  تعجب می کنم از کسى که اندوهگین است ، چگونه به ذکر لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ‏ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ  پناه نمى برد.  چرا که شنیدم که خداوند عزوجل پس از آن فرمود: پس‏[دعاى‏] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را[نیز] چنین نجات مى‏دهیم‏. ( سوره انبیاء، آیة 87)

دفع مکر و حیله افراد 

و  تعجب می کنم از کسى که مورد مکر و حیله واقع شده ، چگونه به ذکر أُفَوِّضُ‏ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ پناه نمى برد. چرا که شنیدم که خداوند عزوجل پس از آن فرمود: پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ مى‏کردند حمایت فرمود. ( سوره غافر، آیة 44)

 فقر و نیاز مالی 

و  تعجب می کنم از کسى که طالب دنیا و زیبایى هاى دنیاست ، چگونه به ذکر ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ  پناه نمى برد. چرا که شنیدم که خداوند عزوجل پس از آن (از زبان مردى که فاقد نعمتهاى دنیوى بود، خطاب به مردى که از آن نعمتها بهره مند بود) فرمود: اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود مى‏بینى، امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید. (سوره کهف، آیة 39)

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 4:16 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر بدهید

وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مى‏کند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دوره‏اى پدید مى‏آید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مى‏آید.



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 3:37 عصر توسط علامه بهمن آبادی| نظر

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin